ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر اکرم(ص):
داناترین مردم کسی است که دانش دیگران را به دانش خود بیفزاید.
نهجالفصاحه، ص ۶۹، ح ۳۶۰
مهدی هاشمی: در دردناکترین فضاها روزنهای به سمت روشنی پیدا کنیم
یادم میآید یک بار از عزیز ساعتی عکاس بزرگ و فیلمبردار خوب سینمای ایران که در چند فیلم باهم همکاری داشتیم، سؤال کردم که چند دهه است باهم همکاری داریم نظرت درباره من چیست؟ و او در پاسخ به من گفت «در این اوضاع بهم ریخته که هر لحظه ممکن است زندگی یک هنرمند قطع شود از اینکه خودت را با ورزش، روحیه شاد و اخلاق خوب تا اینجا رساندی و توانستی با کارگردانهای خوب کار کنی، خوشحال باش.» البته من خیلی طرفدار شادی هستم، خداوند بزرگ ما را برای شادی آفریده است که شاید به هزاران دلیل شادی روزبهروز کمتر شود اما من همیشه سعی دارم شادی بدوی را در خودم حفظ کنم.در دردناکترین فضاها سعی کنید روزنهای بهسمت روشنی و پاکیزگی پیدا کنید و بهدنبال آن بروید. این کار میتواند با ورزش و خواندن شعرهای تعالی دهنده از بزرگانی همچون حافظ، مولانا و سعدی و... باشد.
بخشی از گفتههای این بازیگر پیشکسوت
در سلسله نشستهای تاریخ شفاهی، موزه سینما/ایسنا
قانونگرایی و اخلاق مداری سلبریتیها را نجات میدهد
اصغر کیهان نیا
روانشناس
امروز خبر یکی از مهمترین نیازهای جامعه است و توجه مردم به اخبار مختلف زیاد است. در این شرایط اخبار مربوط به چهرهها هم بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرد. اخباری که منشأ بسیاری از آنها فعالیت این چهرهها در شبکههای اجتماعی است. مهمترین عامل موفقیت یک چهره میزان تبلیغات یا نگاهی است که مردم نسبت به او دارند. مطرح بودن و در کوران اخبار قرار داشتن باعث میشود پیشنهادهای کاری بیشتری به چهرهها داده شود چون برنامهسازان هم نیاز به چهرهای دارند که از شهرت بیشتری برخوردار باشد. این عوامل باعث میشود سلبریتیها کارهایی انجام دهند که به شهرتشان اضافه شود و شبکههای اجتماعی این امکان را در اختیار سلبریتیها قرار میدهد. اما این امکان میتواند منجر به آسیب دیدن چهرهها شود. عبدالحسین نوشین یکی از چهرههای تئاتر مدرن ایران در کتابش به نام «هنر تئاتر» میگوید که هنرمند زیر ذرهبین است و کسانی که به واسطه هنر مشهور میشوند رفتار و عملکردشان در جامعه منعکس میشود. به همین دلیل باید بسیار مراقب کارهای خودشان باشند. بسیاری از طرفداران چهرهها آنها را در پوشش و رفتار الگوی خود قرار میدهند. چون این چهرهها محبوب جامعه هستند و جوانها و نوجوانها سعی میکنند خودشان را به شکل آنها دربیاورند تا توجه بگیرند. این واکنش جامعه باعث میشود الگوها و چهرهها بیش از دیگر افراد جامعه آسیبپذیر باشند چون هر رفتارشان مورد توجه قرار میگیرد و حتی بیش از حد به آن پرداخته میشود. یکی از مهمترین راههایی که میتواند این آسیبپذیری را کمتر کند این است که هنرمند اخلاقمدار و قانون گرا باشد. در این صورت اگر هم مشکلی برای او به وجود بیاید کمتر با واکنشهای تند و منفی روبهرو میشود. هنرمند باید مراقب رفتار و گفتارش باشد چون آسیبپذیر است و از سوی دیگر مردم میل به انتقاد از چهرهها دارند. رفتارهای برخلاف قانون و اخلاق چهرهها بیش از حد معمول مورد توجه قرار میگیرد و در شبکههای اجتماعی دربارهاش صحبت میشود و این مسأله آن چهرهها را آسیبپذیرتر میکند. به خصوص اینکه امروز جامعه ما از صفات و رفتارهای ریاکارانه و دروغ خسته است و به آن واکنش تندی نشان میدهد. چهرهها و هنرمندانی چون عزتالله انتظامی و علی نصیریان هنرمندانی بودند و هستند که در خط خود حرکت کردند و حرفهای بودند و حاشیهای هم برایشان ایجاد نمیشد چون اخلاقمدار و قانون گرا بودند و به دنبال شهرت کاذب نبودند. توجه به این نکته میتواند هنرمندان را از آسیبهای شبکههای اجتماعی در امان نگه دارد. صفحات مختلف در شبکههای اجتماعی هم مانند هنرمندان به دنبال جذب فالوور بیشتر و توجه بیشتر هستند و به همین دلیل به بعضی مسائل دامن میزنند و در هر خبر مربوط به چهرهها اغراق میکنند به همین دلیل هم چهرهها با مراقبت از رفتارها و کنش و واکنشهایشان نباید اجازه دهند این اتفاق به آسیب دیدن شان منجر شود.
روانشناس
امروز خبر یکی از مهمترین نیازهای جامعه است و توجه مردم به اخبار مختلف زیاد است. در این شرایط اخبار مربوط به چهرهها هم بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرد. اخباری که منشأ بسیاری از آنها فعالیت این چهرهها در شبکههای اجتماعی است. مهمترین عامل موفقیت یک چهره میزان تبلیغات یا نگاهی است که مردم نسبت به او دارند. مطرح بودن و در کوران اخبار قرار داشتن باعث میشود پیشنهادهای کاری بیشتری به چهرهها داده شود چون برنامهسازان هم نیاز به چهرهای دارند که از شهرت بیشتری برخوردار باشد. این عوامل باعث میشود سلبریتیها کارهایی انجام دهند که به شهرتشان اضافه شود و شبکههای اجتماعی این امکان را در اختیار سلبریتیها قرار میدهد. اما این امکان میتواند منجر به آسیب دیدن چهرهها شود. عبدالحسین نوشین یکی از چهرههای تئاتر مدرن ایران در کتابش به نام «هنر تئاتر» میگوید که هنرمند زیر ذرهبین است و کسانی که به واسطه هنر مشهور میشوند رفتار و عملکردشان در جامعه منعکس میشود. به همین دلیل باید بسیار مراقب کارهای خودشان باشند. بسیاری از طرفداران چهرهها آنها را در پوشش و رفتار الگوی خود قرار میدهند. چون این چهرهها محبوب جامعه هستند و جوانها و نوجوانها سعی میکنند خودشان را به شکل آنها دربیاورند تا توجه بگیرند. این واکنش جامعه باعث میشود الگوها و چهرهها بیش از دیگر افراد جامعه آسیبپذیر باشند چون هر رفتارشان مورد توجه قرار میگیرد و حتی بیش از حد به آن پرداخته میشود. یکی از مهمترین راههایی که میتواند این آسیبپذیری را کمتر کند این است که هنرمند اخلاقمدار و قانون گرا باشد. در این صورت اگر هم مشکلی برای او به وجود بیاید کمتر با واکنشهای تند و منفی روبهرو میشود. هنرمند باید مراقب رفتار و گفتارش باشد چون آسیبپذیر است و از سوی دیگر مردم میل به انتقاد از چهرهها دارند. رفتارهای برخلاف قانون و اخلاق چهرهها بیش از حد معمول مورد توجه قرار میگیرد و در شبکههای اجتماعی دربارهاش صحبت میشود و این مسأله آن چهرهها را آسیبپذیرتر میکند. به خصوص اینکه امروز جامعه ما از صفات و رفتارهای ریاکارانه و دروغ خسته است و به آن واکنش تندی نشان میدهد. چهرهها و هنرمندانی چون عزتالله انتظامی و علی نصیریان هنرمندانی بودند و هستند که در خط خود حرکت کردند و حرفهای بودند و حاشیهای هم برایشان ایجاد نمیشد چون اخلاقمدار و قانون گرا بودند و به دنبال شهرت کاذب نبودند. توجه به این نکته میتواند هنرمندان را از آسیبهای شبکههای اجتماعی در امان نگه دارد. صفحات مختلف در شبکههای اجتماعی هم مانند هنرمندان به دنبال جذب فالوور بیشتر و توجه بیشتر هستند و به همین دلیل به بعضی مسائل دامن میزنند و در هر خبر مربوط به چهرهها اغراق میکنند به همین دلیل هم چهرهها با مراقبت از رفتارها و کنش و واکنشهایشان نباید اجازه دهند این اتفاق به آسیب دیدن شان منجر شود.
در رثای محمد ابوالحسنی، تهیهکننده و کارآفرین حوزه تولید محتوای دیجیتال
ما برای مردن وقت نداریم1
حدیث لزرغلامی
شاعر و نویسنده
کمتر از دو هفته از روزی میگذرد که توی ماشین به شما گفتم:«آقا من حسرت به دلم موند که توی یک جلسه، حرکت بعدی شما رو حدس بزنم. یعنی بتونم یک قدم جلوتر باشم!» از آن لبخندهایی که وقتی کسی ازتان تعریف میکرد زدید. خواندن ذهن شما، حرکت بعدی شما، برگ دیگری که میخواهید رو کنید کار هر کسی نبود. برای همین هم هست که همه ما این همه مبهوت و ناباور و شوکزدهایم! این حرکت آخر را، این رکب را طوری بههمه زدید که حلقه حلقه از نزدیکانتان تا رفیقانتان و بعد همکاران دست اول و تمام مرتبطین و همه کسانی که با شما مراوده داشتند انگشت حیرت به دهان گزیده و هاج و واج ماندهاند! این رفتن، چالش بزرگی به وجود آورده. و به قول «حسین صافی» عزیز، هنرمند و کانسپت آرتیست درجه یک انیمیشن، خیلی باید بگذرد تا جامعه انیمیشن دربیابد که چه کسی را از دست داده است! شاید گوشههای کوچکی از اثرات این فقدان را بتوانیم از لابلای شوخیهایی که با هم داشتیم بیرون بکشیم. یکی از آنها مثلاً آن اسمهایی بود که یا خودتان میگذاشتید و یا با هم اختراعشان میکردیم. یکی از آنها «ابوالحسنی یک دقیقهای» بود! یک روز گفتید من دیگر ابوالحسنی یک دقیقهای هستم. طنازی ظریفی که در واقع یک پروتکل کاری بسیار جدی بود. همه تولیداتمان باید بسیار کوتاه و مختصر باشد. همه چیز در حداکثر صد ثانیه. اصلاً جا انداختن «وبسری» از همینجا آمد. این تأکید مصرانه بر موجز و مختصر بودن. بر لقمهای کردن محتواهایی که برای مخاطبان میساختیم. حتی در سخنرانیها، اجراها، برنامهها و حتی در پیامهای کوتاهی که بین شما و دوستان رد و بدل میشد. «خدا قوت». و خدا قوت نهایت این بود که همه چیز عالی به انجام رسیده است.
نام دیگر اما «ابوالحسنی بله میشود» بود. با خنده و شوخی قرار شد دیگر در تمام سخنرانیهایتان در استانها برای بچههای جوان که استارتآپهای فرهنگی راه میانداختند در شروع صحبت بگویید «من ابوالحسنی بله میشود» هستم. چرا که شما «نه، نمیشود» نمیگفتید. و این معنایش آن نبود که مهارت نه گفتن نداشتید. بلکه به این معنا بود که همیشه تلاش میکردید همه آن چه که میخواستید و میخواستیم را «شدنی» کنید. همیشه میگفتم اگر در جواب چیزی سکوت کردهاید یعنی با آن موافق نیستید. و معنای این سکوت آن بود که دارید به راه حلی فکر میکنید که چطور آن کار را از راه دیگری شدنی کنید! مردی که نه نمیگفت، یعنی مردی که ایدهها را در نطفه خفه نمیکرد. بلکه به شیوهای کاملاً ظریف آنها را پر و بال میداد و صد البته آنها را شکل خود میکرد. آخرین گفتوگوی ما که گفتوگوی پایان سال بود همین بود که «من اگر چیزی را باور داشته باشم، خانهام را هم برایش میفروشم تا به انجام برسد» و این حرف کاملاً دقیقی بود. برای همین هم بود که آدمها از جای جای ایران خودشان را به او میرساندند و ایدههایشان را طرح میکردند تا با پشتیبانی و همراهی او به بار بنشیند. اما شرط جواب گرفتن هر ایده اول این بود که تو خودت به آن ایده باور میداشتی و بعد او بود که آن را باور میکرد. چیزی شبیه آن چه احمدرضا احمدی عزیزم برای فریاد شیری نوشته بود که: «وقتی که خواب هستی و یا وقتی که خواب رفتی، فریاد شیری برای تو مینویسم که باور کنی، که من دیگر باور نمیکنم، نمیدانم چه باور دارم، ولی یاد تو باشد که وقتی باور کردی، باور مرا هم به یاد داشته باشی که باور، همیشه باور است» و این وسط فقط یک مشکل وجود دارد. این که شما رفتهاید و ما نمیتوانیم باور کنیم! چرا که شما با آن همه کار، آن همه پروژه، آن همه خیال، آن همه رؤیا و ایده، اصلاً برای مردن وقت نداشتید! این فقدان، تولید محتوای دیجیتال در حوزه آموزش و فرهنگسازی را، کارآفرینی در حوزه صنعت فرهنگ را، نوع نگرش همکاران و همراهان شما به مقوله خلق بازار فرهنگی و تجربه رویارویی جوانان هنرمند را با تهیهکنندهای که ارزش کار آنها را میفهمد و برایش به بهترین شکل بستر میسازد را به دو بخش تقسیم میکند: پیش از محمد ابوالحسنی و پس از او. چیزی شبیه شعری که نزار قبانی سالهای سال پیش سروده بود: هزار سال پیش از چشمان او/ قرن دهم پس از چشمان او/ تو نقطه عطف زمان شدی!
و شاید بشود نام جدیدی برای شما گذاشت. آقای «ابوالحسنی 1400»!
1. سطری از شعر سمیحالقاسم- ترجمه موسی بیدج
شاعر و نویسنده
کمتر از دو هفته از روزی میگذرد که توی ماشین به شما گفتم:«آقا من حسرت به دلم موند که توی یک جلسه، حرکت بعدی شما رو حدس بزنم. یعنی بتونم یک قدم جلوتر باشم!» از آن لبخندهایی که وقتی کسی ازتان تعریف میکرد زدید. خواندن ذهن شما، حرکت بعدی شما، برگ دیگری که میخواهید رو کنید کار هر کسی نبود. برای همین هم هست که همه ما این همه مبهوت و ناباور و شوکزدهایم! این حرکت آخر را، این رکب را طوری بههمه زدید که حلقه حلقه از نزدیکانتان تا رفیقانتان و بعد همکاران دست اول و تمام مرتبطین و همه کسانی که با شما مراوده داشتند انگشت حیرت به دهان گزیده و هاج و واج ماندهاند! این رفتن، چالش بزرگی به وجود آورده. و به قول «حسین صافی» عزیز، هنرمند و کانسپت آرتیست درجه یک انیمیشن، خیلی باید بگذرد تا جامعه انیمیشن دربیابد که چه کسی را از دست داده است! شاید گوشههای کوچکی از اثرات این فقدان را بتوانیم از لابلای شوخیهایی که با هم داشتیم بیرون بکشیم. یکی از آنها مثلاً آن اسمهایی بود که یا خودتان میگذاشتید و یا با هم اختراعشان میکردیم. یکی از آنها «ابوالحسنی یک دقیقهای» بود! یک روز گفتید من دیگر ابوالحسنی یک دقیقهای هستم. طنازی ظریفی که در واقع یک پروتکل کاری بسیار جدی بود. همه تولیداتمان باید بسیار کوتاه و مختصر باشد. همه چیز در حداکثر صد ثانیه. اصلاً جا انداختن «وبسری» از همینجا آمد. این تأکید مصرانه بر موجز و مختصر بودن. بر لقمهای کردن محتواهایی که برای مخاطبان میساختیم. حتی در سخنرانیها، اجراها، برنامهها و حتی در پیامهای کوتاهی که بین شما و دوستان رد و بدل میشد. «خدا قوت». و خدا قوت نهایت این بود که همه چیز عالی به انجام رسیده است.
نام دیگر اما «ابوالحسنی بله میشود» بود. با خنده و شوخی قرار شد دیگر در تمام سخنرانیهایتان در استانها برای بچههای جوان که استارتآپهای فرهنگی راه میانداختند در شروع صحبت بگویید «من ابوالحسنی بله میشود» هستم. چرا که شما «نه، نمیشود» نمیگفتید. و این معنایش آن نبود که مهارت نه گفتن نداشتید. بلکه به این معنا بود که همیشه تلاش میکردید همه آن چه که میخواستید و میخواستیم را «شدنی» کنید. همیشه میگفتم اگر در جواب چیزی سکوت کردهاید یعنی با آن موافق نیستید. و معنای این سکوت آن بود که دارید به راه حلی فکر میکنید که چطور آن کار را از راه دیگری شدنی کنید! مردی که نه نمیگفت، یعنی مردی که ایدهها را در نطفه خفه نمیکرد. بلکه به شیوهای کاملاً ظریف آنها را پر و بال میداد و صد البته آنها را شکل خود میکرد. آخرین گفتوگوی ما که گفتوگوی پایان سال بود همین بود که «من اگر چیزی را باور داشته باشم، خانهام را هم برایش میفروشم تا به انجام برسد» و این حرف کاملاً دقیقی بود. برای همین هم بود که آدمها از جای جای ایران خودشان را به او میرساندند و ایدههایشان را طرح میکردند تا با پشتیبانی و همراهی او به بار بنشیند. اما شرط جواب گرفتن هر ایده اول این بود که تو خودت به آن ایده باور میداشتی و بعد او بود که آن را باور میکرد. چیزی شبیه آن چه احمدرضا احمدی عزیزم برای فریاد شیری نوشته بود که: «وقتی که خواب هستی و یا وقتی که خواب رفتی، فریاد شیری برای تو مینویسم که باور کنی، که من دیگر باور نمیکنم، نمیدانم چه باور دارم، ولی یاد تو باشد که وقتی باور کردی، باور مرا هم به یاد داشته باشی که باور، همیشه باور است» و این وسط فقط یک مشکل وجود دارد. این که شما رفتهاید و ما نمیتوانیم باور کنیم! چرا که شما با آن همه کار، آن همه پروژه، آن همه خیال، آن همه رؤیا و ایده، اصلاً برای مردن وقت نداشتید! این فقدان، تولید محتوای دیجیتال در حوزه آموزش و فرهنگسازی را، کارآفرینی در حوزه صنعت فرهنگ را، نوع نگرش همکاران و همراهان شما به مقوله خلق بازار فرهنگی و تجربه رویارویی جوانان هنرمند را با تهیهکنندهای که ارزش کار آنها را میفهمد و برایش به بهترین شکل بستر میسازد را به دو بخش تقسیم میکند: پیش از محمد ابوالحسنی و پس از او. چیزی شبیه شعری که نزار قبانی سالهای سال پیش سروده بود: هزار سال پیش از چشمان او/ قرن دهم پس از چشمان او/ تو نقطه عطف زمان شدی!
و شاید بشود نام جدیدی برای شما گذاشت. آقای «ابوالحسنی 1400»!
1. سطری از شعر سمیحالقاسم- ترجمه موسی بیدج
آیا اتفاقات این جهان بر محور عدالت هستند؟
ترانه وفایی
نویسنده، ناشر و استاد دانشگاه
بهتازگی انتشارات «او» و «انتشارات کتیبه پارسی»، در باب نظریهای روانشناختی - فلسفی کتابی با عنوان «باور به جهان عادل، تحلیل مفهوم عدالت در زندگی» را منتشر کردهاند. این کتاب درباره نظریه Belif in a Just World است که از سوی «دکتر ملوین لرنر»، پدر مطالعات روانشناسی عدالت ساخته وپرداخته شده و با ترجمه شهریار وجدانی، روانشناس برای اولینبار در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. نخستین فصل کتاب، گزیدهای از مقالات «لرنر» و همکاران اوست و در ادامه آزمایشهای بالینی و روانشناختی که زیربنا و چارچوب نظری این تئوری را شکل میدهد، به تفصیل روایت شده است. در نهایت، لرنر پس از بررسی و سببشناسی مفهوم عدالت از منظر اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی و... و ارائه تعریفی جامع از پیشداوریهای ما از مفهوم عدالت، گامی فراتر برداشته و سؤال بزرگتر را مطرح میکند: صرفنظر از اینکه اتفاقات این جهان بر محور عدالت است یا خیر، چرا روان انسان نیاز دارد تکلیف خود را با موضوع عدالت روشن کند؟ مفاهیم انتزاعی زیادی وجود دارد که دههها و قرنها موضوع بحث وبررسی اندیشمندان بوده است. درایت و نکته ظریفی که در نظریه جهان عادل دکتر لرنر مشهود است، نگریستن به فاصله بین خطوط بهجای جملات ثبتشده روی آنهاست. لرنر از میانه تمام توجیهات، برداشتها و تصوراتی که انسان در بستر فرهنگ و آیین خود تصویر کرده است، عبور میکند و معتقد است: «... جایی لابهلای این توجیهات، بالاخره افراد راهی پیدا میکنند که بتوانند در مقابل ناملایمات مقاومت کنند و اگر این سختیها عادی و دائمی باشد، کاملاً طبیعی است که در یک وفاق جمعی بپذیرند که واقعیت جایگاه شان در اجتماع همین است... در زندگی افراد مسائل مختلف بسیاری جریان دارد و نظریه باور به جهان عادل، مدلی است که افراد به کمک آن به زندگی خود معنا میدهند، به آن نظم میبخشند و پی میبرند که واقعیت زندگی، بسیار بیشتر از این حرفهاست...» نسخه فارسی این کتاب، به کوشش وجدانی و با تأیید نویسنده، شامل پیوستهایی است که متن اصلی را کاملتر میکند و شاید بتوان آن را کتاب مرجع این نظریه نام نهاد. افزودن پرسشنامههایی که باور به جهان عادل را با خرده مقیاسها میسنجد، راه را برای محققان و دانشجویانی هموار میکند که سودای گستردهتر کردن سفره علم روانشناسی در ایران را دغدغه خود میدانند. وجدانی در مقدمه خود به پیچیدگی شفاف این نظریه اشاره میکند و مخاطب را فرامیخواند که بهراحتی مفاهیم را نپذیرند و خود با عقل و منطق، به کنکاش پرداخته و جهان عادل خود را خلق کنند. او مینویسد:«... میدانید که علم ذرهای از دانش کیهانی است که توانستهایم بر آن نوری بیندازیم و با قوانین خودساخته، آن را درک و تفسیر کنیم. باور دارم در تحول دنیای امروز، قطعاً علم بشر نیز در مسیر تکامل خود است و چهبسا تعاریف اولیه ما از مفاهیمی چون عدالت، جهان هستی و حتی روان انسان، در حال تغییر باشد...»
نویسنده، ناشر و استاد دانشگاه
بهتازگی انتشارات «او» و «انتشارات کتیبه پارسی»، در باب نظریهای روانشناختی - فلسفی کتابی با عنوان «باور به جهان عادل، تحلیل مفهوم عدالت در زندگی» را منتشر کردهاند. این کتاب درباره نظریه Belif in a Just World است که از سوی «دکتر ملوین لرنر»، پدر مطالعات روانشناسی عدالت ساخته وپرداخته شده و با ترجمه شهریار وجدانی، روانشناس برای اولینبار در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. نخستین فصل کتاب، گزیدهای از مقالات «لرنر» و همکاران اوست و در ادامه آزمایشهای بالینی و روانشناختی که زیربنا و چارچوب نظری این تئوری را شکل میدهد، به تفصیل روایت شده است. در نهایت، لرنر پس از بررسی و سببشناسی مفهوم عدالت از منظر اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی و... و ارائه تعریفی جامع از پیشداوریهای ما از مفهوم عدالت، گامی فراتر برداشته و سؤال بزرگتر را مطرح میکند: صرفنظر از اینکه اتفاقات این جهان بر محور عدالت است یا خیر، چرا روان انسان نیاز دارد تکلیف خود را با موضوع عدالت روشن کند؟ مفاهیم انتزاعی زیادی وجود دارد که دههها و قرنها موضوع بحث وبررسی اندیشمندان بوده است. درایت و نکته ظریفی که در نظریه جهان عادل دکتر لرنر مشهود است، نگریستن به فاصله بین خطوط بهجای جملات ثبتشده روی آنهاست. لرنر از میانه تمام توجیهات، برداشتها و تصوراتی که انسان در بستر فرهنگ و آیین خود تصویر کرده است، عبور میکند و معتقد است: «... جایی لابهلای این توجیهات، بالاخره افراد راهی پیدا میکنند که بتوانند در مقابل ناملایمات مقاومت کنند و اگر این سختیها عادی و دائمی باشد، کاملاً طبیعی است که در یک وفاق جمعی بپذیرند که واقعیت جایگاه شان در اجتماع همین است... در زندگی افراد مسائل مختلف بسیاری جریان دارد و نظریه باور به جهان عادل، مدلی است که افراد به کمک آن به زندگی خود معنا میدهند، به آن نظم میبخشند و پی میبرند که واقعیت زندگی، بسیار بیشتر از این حرفهاست...» نسخه فارسی این کتاب، به کوشش وجدانی و با تأیید نویسنده، شامل پیوستهایی است که متن اصلی را کاملتر میکند و شاید بتوان آن را کتاب مرجع این نظریه نام نهاد. افزودن پرسشنامههایی که باور به جهان عادل را با خرده مقیاسها میسنجد، راه را برای محققان و دانشجویانی هموار میکند که سودای گستردهتر کردن سفره علم روانشناسی در ایران را دغدغه خود میدانند. وجدانی در مقدمه خود به پیچیدگی شفاف این نظریه اشاره میکند و مخاطب را فرامیخواند که بهراحتی مفاهیم را نپذیرند و خود با عقل و منطق، به کنکاش پرداخته و جهان عادل خود را خلق کنند. او مینویسد:«... میدانید که علم ذرهای از دانش کیهانی است که توانستهایم بر آن نوری بیندازیم و با قوانین خودساخته، آن را درک و تفسیر کنیم. باور دارم در تحول دنیای امروز، قطعاً علم بشر نیز در مسیر تکامل خود است و چهبسا تعاریف اولیه ما از مفاهیمی چون عدالت، جهان هستی و حتی روان انسان، در حال تغییر باشد...»
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#سیزده_بدر
دیروز سیزده بدر بود و نوشتههای زیادی را درباره این روز در شبکههای اجتماعی خواندیم. بخصوص درباره سیزده بدر در روزهای کرونایی. خاطره سیزده بدرهای قدیمی، رسمهای این روز و بسته شدن پارکها و تفریحگاهها، بیشترین موضوعاتی بود که دربارهاش شوخی و جدی در شبکههای اجتماعی خواندیم: «روز عجیبیه. همزمان میلیونها نفر همان سیزدهن کز همه عالم به درن»، «ما اصفهانیا هیچ وقت سیزده بدر نمیریم، میریم سینزَبدر»، «تهران آفتابیست و بوی کباب میآید.»، «بابا سیزده بدر چیه، همش رسم سنتی اشتباه، خرافات، روز طبیعت اینا کدومه هر روز روز طبیعته هی خودتون مشغول کردین الکی. پن:پتو سرش میکشد و زار زار گریه میکند بهخاطر اینکه باباش بهخاطر کرونا نبردشون بیرون»، «خواهش میکنم برای آتش درست کردن درختای طبیعت رو نشکنید یه کیسه زغال حداکثر ۲۰ هزار تومن»، سیزده بدر میرم جنوب. به این صورت که در قسمت جنوبی خونه چادر میزنم»، «دومین سیزده بدر با کرونا»، «کرونا و سیزده بدر، قاتل طبیعت هستند. ویروس کرونا فقط روزانه عامل تولید 6/1 میلیون تن زباله پلاستیکی و نیز 4/3 میلیارد ماسک است. روند تخریب طبیعت در روز سیزدهم فروردین در برخی استانها 10 برابر میشود. هردو، طبیعت را نشانه گرفتهاند.»، «تمام اسفند و تعطیلات نوروز که ملت تو هم لولیدن، هیچ محدودیتی اعمال نشد؛ حالا واسه سیزدهبدر که تو فضای آزاد میخواست برگزار بشه، باید بچپیم خونههامون»، «دروغ سیزده برا اوناییه که کل سالو راستگوهستن تو دیگه چرا؟»، «از اواخر اسفند هرکی هر جا دلش خواست رفت، بعد برای فردا ورودی بوستانها رو بستید که کنترل کنید؟»، «گذاشتن ملت تو عید سفر برن. جادهها باز و وسایل حملونقل عمومی هم که به راه حالا اومدن جلو پارکا وایستادن مردم سیزده بدر نرن؟ از سیزده به در کرونا میگیرن اما از سفر نه»، «خاطرات چیزهای عجبیین، در لحظه گاهی ناراحتت میکنن اما در دراز مدت شاید با یادآوریش بخندید. شاید در آینده سیزده بدر کرونایی رو با خنده یاد کنیم»، «روز طبیعت بدترین انتخاب اسمیه که دیدم، روزی که بیشتر از هر روزی در سال طبیعت آسیب میبینه. مثل اینکه بهش بگی من بهت احترام میزارم و عاشقتم و جزئی از وجودمی و درعین حال سرخوش از فریبت بهش ضربه بزنی».
موج چهارم
بالا رفتن آمار مبتلایان و قربانیان کرونا باعث شد دیروز بحثهای زیادی درباره کرونا و کنترل آن ایجاد شود. سفرها و دید و بازدیدها و در نظر نگرفتن محدودیتهای سخت از نظر کاربران مهمترین عوامل بالا رفتن این آمار است. پرستاران و پزشکان بسیاری در شبکههای اجتماعی از پر شدن تختهای بیمارستانها مینویسند: «تعداد روزانه جانباختگان کرونا دوباره سه رقمی شد؛ ۱۱۷ خانواده دیروز داغدار شدند.»، «سلام بر موج چهارم کرونا. لعنت به کرونا و آدمایی که رعایت نکردن....»، «درحالیکه وارد موج چهارم شدیم، تازه دارن از ما رضایتنامه واکسن میگیرن و خبری از واکسن نیست. ما که مرکز کرونا نیستیم یه بخش و یه ICU رو دادن به کرونا. بیمارستانها پر از بیماره درحالیکه هنوز از سفر برنگشتند»، «درحالی که نیمی از کشورهای جهان واکسینه شدن یا در حال واکسینه شدن و تهیه واکسن هستن، ما هنوز تو موج چهارم افزایش شصت درصدی ابتلا داریم و وزیر بهداشت بهمون پیامک میزنه که سیزده بدر نریم»، «ظرفیت بخشهای کرونا در بیمارستانهای تهران تکمیل شده. بیتوجهی به تذکرات وزارت بهداشت، کار را به موج چهارم رساند!نه تخت خالی مانده، نه مردم به واکسن کرونا دسترسی دارند. این موج بسیار سهمگین است»، «الان تقریباً ۲۳ موجه که هنوز میگن موج چهارم کرونا.»، «حضور فعال هموطنان غیور در حماسه همهگیر شدن موج چهارم کرونا رو به ملت ایران تبریک میگم.»، «ابداً انصاف نیست. عدهای شرایط کرونایی رو رعایت کنن و عدهای هم در نهایت آسودگی، در سفر و مهمونی باشن و دوباره موج چهارم... غیر از اینِ که ما هم احتیاج به سفر، مهمونی و تجدید روحیه داریم، اما خیلیا این موارد رو فقط حق طبیعی خودشون میدونن...عمیقاً خستم...»، «یه ماهه همهچیو ول کردن انگار خبری از کرونا نیست، بعد یهو امروز فهمیدن موج چهارم کرونا قطعیه؛ وزارت بهداشت هم با پیامک میخواد جلوشو یه شبه بگیره که نرید سیزدهبدر»، «دقیقاً وقتی تمام دنیا دارن ماسکهاشونو در میارن و جشن سلامتی و پیروزی میگیرند، وزارت بهداشت ما با سربلندی خبر موج چهارم رو میده»، «بخشهای بستری بیمارستانهای تهران یکی پس از دیگری به بیماران کووید اختصاص پیدا میکند. مراجعه بیماران به اورژانسها افزایش محسوسی داشته است.»، «شرایط بیمارستان خیلی بده. بیماران جوان و میانسال بدون بیماری زمینهای خیلی سریع بدحال و اینتوبه میشن و فوت میکنن. تعداد بیماران هم بشدت درحال افزایشه.»، «دوباره آمار تلفات کرونا خیز برداشت و سهرقمی شد: ۱۱۷ جان.»، «اتفاق عجیبی نیست اگر موج جدید کرونا که تو ایران شروع شده رکوردهای موج قبل رو بشکنه. ظاهراً جهشهای ویروس خودشون کشندهتر نیستن اما با پخش سریعتر و بیشتر باعث اشغال سریع بیمارستانها و فروپاشی سیستم بهداشتی میشن و این باعث بالا رفتن آمار مرگ میشه.»، «مملکت چجوری به فنا بره به خاطر این سفرها و آمار جدید کرونا فقط خدا میدونه»، «دوستای پزشکم یا استانبولن یا شیراز!نکنه کرونا تموم شده خبر ندارم. آمار بیمارستان ما که ۳-۴ برابر شده»، «پس از چند ماه، دوباره تختهای بخش آی سی یو کرونا در بیمارستان ما داره پر میشه و برای مریضهای بیشتر جایی نداریم.»، «در یک هفته بیمارستان سعدی شیراز تعداد مریض بستری کووید از ۲۰ تا شده ۱۰۰ تا و اورژانس هم پره و مریض در لیست انتظار تخته. بیمارستان علی اصغر پره و بیمارستان چمران، بعثت و بوعلی سینا هم بخش کووید رو باز کردن مجدد. پ.ن: هنوز سونامی عید به ما نرسیده و این تبعات چند روزه آخر اسفنده».
نوروز پیروز
قطب الدین صادقی
نویسنده و کارگردان تئاتر
هزاران سال است که «نوروز» بزرگترین جشن ملی ما کردها است و به نحوی شگفتانگیز با همه اصول اعتقادی (اساطیر و باورها)، شیوههای معیشتی (رابطه با زمین و کشاورزی) و ارکان اجتماعی (شیوههای همزیستی و پیوند جمعی) ما پیوند خورده است، بنابراین میتوان برای آن سه ریشه، سه معنا و سه وجه اساسی یافت.
1- وجه اساطیری و ماوراءالطبیعه آن این است که بر طبق باوری مقدس و کهن «دادار» جهان را به یاری شش ایزد یاریدهنده یا شش «امشا سپند» در شش مرحله آفرید. دادار پس از خلقت آسمان و آب و زمین و گیاه و حیوان، سرانجام «انسان» شاه بیت کائنات را در آخرین روز سال کبیسه خلق کرد و بدینترتیب آسوده گشت و بدینگونه این همزمان شدن «کمال خلقت» با «آفرینش انسان» فرصتی بزرگ برای برپایی جشن بود، که به نوروز افتاده است.
از سوی دیگر «نوروز» وعدهگاه و لحظه دیدار دوباره ما با روانهای درگذشته نیاکان ما و ارواح طیبه آنها است. چون ماه فروردین یعنی ماه «فرهوهدر»ها، یا پارههای نوری که از روشنایی ذات اهورایی جدا شدهاند و کالبد خالی پذیرفتهاند و به زمین آمدهاند تا همچون سربازان ایزدی، در طول زندگانی خود، با نیروی اهریمن و جهل و تاریکی مبارزه کنند. این «فرهوهدر»ها یا روانهای درگذشته، پس از مرگ تنها سالی یکبار میتوانند به خانه و کاشانه خویش و نزد عزیزان خود بازگردند و لحظه دیدار همان نوروز یا اول فروردین (ماه فدره و هدرها) یا (خاکه لیوه) است. افروختن آتش بر بام خانهها (هنوز نزد کردها و زرتشتیان) در شب نوروز نیز برای هدایت کردن آن ارواح است تا راه خانه خود و کسان خود را به درستی بازیابند. از این نظر نوروز جشنی دینی و برای پیوند دوباره ما با خویشان و نیاکان درگذشته است.
2- از دوره انقلاب کشاورزی به بعد، نوروز برای اجداد ما همواره سرآغاز آماده کردن زمین برای کارکشت و زرع و کسب رزق و روزی از زمین بوده است که به نحوی تلخ و جانفرسا زیر برف و یخ و سرما و خش و خاشاک ماهها مدفون بوده است. با برپایی آتش نوروز از طریق جمعآوری و سوزاندن خس و خاشاکهای جمع شده، ما هزاران سال است آموختهایم که باید زمین را پاک، گرم و آماده سازیم تا در طلیعه بهار آماده باروری بهتر و بیشتر باشد و نیز با انداختن سفره هفتسین، به شکلی نمادین و آرزو شده، سالی پر از خیر و برکت و فراوانی را برای زمین و خانه و زندگانی خود، از «دادار» بخواهیم و با سبز کردن گندم، به عنوان مهمترین نماد سفره، آرزومندی خود برای تأمین پایه اصلی حیات خود یعنی «تولید گندم» و بهدست آوردن «نان» را نشان دهیم.
3- نوروز تنها نماد و پیوندگاه دین و نان نیست، مهمترین عملکرد دیگرش که دست کمی از دو بعد پیشین ندارد، عملکرد «اجتماعی» آن است. نوروز به عنوان سرآغازی نوین و مبارک (که یادآور بازگشت به یک زمان ازلی مقدس است)، از دیرباز مظهر وحدت، همدلی، آشتی و یگانگی همه اقشار، تودهها، اصناف و اقوام دور و نزدیک بوده است. فرصتی بوده است بزرگ تا همگان از هم حلالیت بطلبند، دوباره شادی و دوستی کنند و با رفع کدورتها، منزه شوند و زنگارهای روحی و حسی و فکری و درونی خود را تماماً بزدایند.
بنابراین ارزش ماندگار و جایگاه بسیار رفیع نوروز به دلیل پیوند این سه رویکرد متفاوت و یکی شدن این سه لایه معنایی بزرگ است که به نحوی شگفتانگیز و ریشهای در ناخودآگاه قومی میلیونها کرد هنوز زنده، الهامبخش و پابرجاست.
نوروز بر همگان پیروز.
امیدوارم نوروز 1400 نقطه پایانی باشد فرخنده و مبارک بر همه مصائب، رنجها، ترسها، دلشورهها و مرگهای تلخ، ناخواسته و ناگواری که در سال 1399، همه شور، شادی، آرامش، خلاقیت و اندیشه ما را یکسر به یغما برد!
نویسنده و کارگردان تئاتر
هزاران سال است که «نوروز» بزرگترین جشن ملی ما کردها است و به نحوی شگفتانگیز با همه اصول اعتقادی (اساطیر و باورها)، شیوههای معیشتی (رابطه با زمین و کشاورزی) و ارکان اجتماعی (شیوههای همزیستی و پیوند جمعی) ما پیوند خورده است، بنابراین میتوان برای آن سه ریشه، سه معنا و سه وجه اساسی یافت.
1- وجه اساطیری و ماوراءالطبیعه آن این است که بر طبق باوری مقدس و کهن «دادار» جهان را به یاری شش ایزد یاریدهنده یا شش «امشا سپند» در شش مرحله آفرید. دادار پس از خلقت آسمان و آب و زمین و گیاه و حیوان، سرانجام «انسان» شاه بیت کائنات را در آخرین روز سال کبیسه خلق کرد و بدینترتیب آسوده گشت و بدینگونه این همزمان شدن «کمال خلقت» با «آفرینش انسان» فرصتی بزرگ برای برپایی جشن بود، که به نوروز افتاده است.
از سوی دیگر «نوروز» وعدهگاه و لحظه دیدار دوباره ما با روانهای درگذشته نیاکان ما و ارواح طیبه آنها است. چون ماه فروردین یعنی ماه «فرهوهدر»ها، یا پارههای نوری که از روشنایی ذات اهورایی جدا شدهاند و کالبد خالی پذیرفتهاند و به زمین آمدهاند تا همچون سربازان ایزدی، در طول زندگانی خود، با نیروی اهریمن و جهل و تاریکی مبارزه کنند. این «فرهوهدر»ها یا روانهای درگذشته، پس از مرگ تنها سالی یکبار میتوانند به خانه و کاشانه خویش و نزد عزیزان خود بازگردند و لحظه دیدار همان نوروز یا اول فروردین (ماه فدره و هدرها) یا (خاکه لیوه) است. افروختن آتش بر بام خانهها (هنوز نزد کردها و زرتشتیان) در شب نوروز نیز برای هدایت کردن آن ارواح است تا راه خانه خود و کسان خود را به درستی بازیابند. از این نظر نوروز جشنی دینی و برای پیوند دوباره ما با خویشان و نیاکان درگذشته است.
2- از دوره انقلاب کشاورزی به بعد، نوروز برای اجداد ما همواره سرآغاز آماده کردن زمین برای کارکشت و زرع و کسب رزق و روزی از زمین بوده است که به نحوی تلخ و جانفرسا زیر برف و یخ و سرما و خش و خاشاک ماهها مدفون بوده است. با برپایی آتش نوروز از طریق جمعآوری و سوزاندن خس و خاشاکهای جمع شده، ما هزاران سال است آموختهایم که باید زمین را پاک، گرم و آماده سازیم تا در طلیعه بهار آماده باروری بهتر و بیشتر باشد و نیز با انداختن سفره هفتسین، به شکلی نمادین و آرزو شده، سالی پر از خیر و برکت و فراوانی را برای زمین و خانه و زندگانی خود، از «دادار» بخواهیم و با سبز کردن گندم، به عنوان مهمترین نماد سفره، آرزومندی خود برای تأمین پایه اصلی حیات خود یعنی «تولید گندم» و بهدست آوردن «نان» را نشان دهیم.
3- نوروز تنها نماد و پیوندگاه دین و نان نیست، مهمترین عملکرد دیگرش که دست کمی از دو بعد پیشین ندارد، عملکرد «اجتماعی» آن است. نوروز به عنوان سرآغازی نوین و مبارک (که یادآور بازگشت به یک زمان ازلی مقدس است)، از دیرباز مظهر وحدت، همدلی، آشتی و یگانگی همه اقشار، تودهها، اصناف و اقوام دور و نزدیک بوده است. فرصتی بوده است بزرگ تا همگان از هم حلالیت بطلبند، دوباره شادی و دوستی کنند و با رفع کدورتها، منزه شوند و زنگارهای روحی و حسی و فکری و درونی خود را تماماً بزدایند.
بنابراین ارزش ماندگار و جایگاه بسیار رفیع نوروز به دلیل پیوند این سه رویکرد متفاوت و یکی شدن این سه لایه معنایی بزرگ است که به نحوی شگفتانگیز و ریشهای در ناخودآگاه قومی میلیونها کرد هنوز زنده، الهامبخش و پابرجاست.
نوروز بر همگان پیروز.
امیدوارم نوروز 1400 نقطه پایانی باشد فرخنده و مبارک بر همه مصائب، رنجها، ترسها، دلشورهها و مرگهای تلخ، ناخواسته و ناگواری که در سال 1399، همه شور، شادی، آرامش، خلاقیت و اندیشه ما را یکسر به یغما برد!
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
مهدی هاشمی: در دردناکترین فضاها روزنهای به سمت روشنی پیدا کنیم
-
قانونگرایی و اخلاق مداری سلبریتیها را نجات میدهد
-
ما برای مردن وقت نداریم1
-
آیا اتفاقات این جهان بر محور عدالت هستند؟
-
شهروند مجـــازی
-
نوروز پیروز
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین